خلاصه داستان
این فیلم درباره یک مرد بیست و چند ساله متوهم است که نتوانسته به عنوان یک فیلمساز مشتاق به دنبال رویاهای خود باشد. او با مادرش زندگی می کند و هنوز باکره است. او سعی می کند زنان را انتخاب کند، اما مهارت های ارتباطی و نژادپرستی آشکار او این کار را غیرممکن می کند. او تصمیم می گیرد دو دوست دانشگاهی را فرا بخواند و آنها را متقاعد کند که بر اثر سرطان در حال مرگ است تا آنها احساس کنند موظف هستند به او کمک کنند تا فیلمش را فیلمبرداری کند. با این حال، او میخواهد این فیلم را تبدیل به فیلمی کند که قصد دارد هر دوی آنها را برای فیلمش بکشد، اما با پیشرفت فیلم، همه چیز آنطور که او انتظار داشت پیش نمیرود.