حباب های ضد قانون جاذبه مانند باران از آسمان می ریزند و شهر توکیو را از دنیا جدا می کنند. افق آسمان شهر تبدیل به زمین بازی برای جوانانی شده که خانواده های خود را از دست داده اند.

هنگامه که ریمورو و دوستانش در یک توطئه با دختری با قدرت مرموز درگیر می‌شوند، فرمانده ریمورو و بنیمارو با غولی به نام هیرو برخورد می‌کنند که یکی از شاخ هایش شکسته است و شمشیر بلندی به اندازه خودش حمل می‌کند. هیرو یک بازمانده از دهکده اوگر است و زمانی برادر بزرگ بنیمارو و دوستانش بود و …

«وایولت» در میدان جنگ کلماتی را به گوش شنیده است که فراموش کردن آنها برایش کاری ناممکن است. کلماتی که از زبان فردی عزیز برای او جاری گشته اند؛ کلماتی که هنوز معنای آنها را نمی فهمد. جنگ بزرگی که سرزمین «تلسیس» را به دو جبهه مخالف تقسیم کرده است بعد از چهار سال به پایان می رسد و مردم به نسل های جدید خود خوش آمد می گویند. «وایولت اورگاردن» در این بین، دختر جوانی است که به تا بحال با نام «سلاح» شناخته می شده و حال با خارج شدن از میدان جنگ برای شروع زندگی جدیدی در دفتر پستی مشغول به کار می شود؛ آنجا او با ابزاری کار می کند که افکار مردم را به کلمات مبدل می کنند و این عمل بسیار او را تحت تاثیر قرار می دهد. وایولت کار خود را ادامه می دهد و در این مسیر با فوران احساسات و شور و شوق انسان های پیرامون خود روبرو می شود و در عین حال به دنبال معنی کلماتی است که تا کنون از فهم آنها عاجز مانده است. ...

مردی که در شغلی دور از رویاهای کودکی خود کار می کند، در موقعیتی غیرمنتظره گرفتار می شود...!. او با تبدیل شدن به یک هیولا، بار دیگر به آرزوی همیشگی خود دست می یابد...!.

در توکیو آینده، یک هکر یتیم نوجوان در یک پرونده قتل مرتبط با یک باند مواد مخدر گرفتار می‌شود پس از آنکه به موتورسواران طرد شده کمک می‌کند، و شکاف تاریک شهر را که زیر ظاهری ایده‌آل پنهان شده است، آشکار می‌کند.

آیا می توان خواهران را از مدفوع اژدها مجددا احیا کرد؟

لگوشی یک گرگ خاکستری است که در کنار سایر حیوانات در آموزشگاه چریتون تحصیل می کند، تا اینکه یک روز یکی از حیوانات به قتل می رسد و...

یک خانواده توسط دیو ها و نیروهای اهریمنی مورد حمله قرار می گیرد و تنها دو نفر از آنها زنده می مانند. تانجیرو برای انتقام خون خانواده و درمان خواهرش قصد دارد به یک دیو کش تبدیل شود و...