وقتی یک بیمار خطرناک از بازداشت در آسایشگاه روانی فرار میکند و قتلهای بیوقفهای را آغاز میکند، کارکنان شیفت شب با بدترین کابوس خود روبهرو میشوند و برای بقا میجنگند.
زنی سیاهپوست در قفسی در وسط بیابان رها شده است. او از قفس فرار میکند و از بیابان به کوهستان و سپس به شهر سرگردان میشود، در جستجوی افرادی که او را برای مرگ رها کردهاند. اما در نهایت ...
پدری فداکار در تلاش است تا به هر قیمتی که شده فرزند خردسالش را در دنیایی که رو به نابودیست نجات دهد و در طی این مسیر با گرفتاریهایی دست و پنجه نرم میکند...
مردی توسط یک کامیون تعقیب میشود که سعی میکند او را از جاده خارج کند. او در بیمارستان از خواب بیدار می شود و صدمه دیده است. با این حال، او دچار فراموشی شده و چیزی یادش نیست.