آوریل 1940. چشم جهان به نارویک، شهر کوچکی در شمال نروژ، منبع سنگ آهن مورد نیاز برای ماشین آلات جنگی هیتلر است. از طریق دو ماه جنگ شدید زمستانی، هیتلر اولین شکست خود را متحمل شد.

یک زن جوان سعی می کند در سال اول خود در دانشگاه هاروارد با افسردگی خود مقابله کند. این داستان از کتاب الیزابت ورتزل گرفته شده...

یک افسر پلیس کهنه کار به اسم «ویل دورمر» (آل پاچینو)، که بطور تصادفی به همکارش شلیک کرده و باعث مرگ او شده است، برای تحقیق درباره قتل یک دختر نوجوان، به شهر کوچکی در آلاسکا فرستاده می شود. وی در زمانی به آلاسکا می رسد که 6 ماه از سال، 24 ساعت هوا روشن است و او نمی تواند بخوابد و در حالیکه از بی خوابی عذاب می کشد وارد بازی روانی موش و گربه ای می شود که فرد مظنون (رابین ویلیامز) بعد از کشته شدن همکارش برای او ترتیب می دهد.