داستان سریال درمورد فردی بنام الکس کین مامور اطلاعاتی سابق که به عنوان مشاور امنیتی کازینویی در لاس وگاس استخدام می شود تا در مقابل جرم و جنایت بایستد و مسئول برقراری امنیت باشد. او پس از کش و قوس های فراوان در زندگی خود و کشته شدن همسرش، با شخصی بنام جانسون و کساندرا آشنا می شود و پیشنهاد جانسون، شخصی که مسئول نظارت بر قمارها در کازینو ـست، مبنی بر شغلی خطرناک را می پذیرد. با این اوصاف او خود را آماده مقابله با خطرناکترین لحظات در زندگی اش می کند.
داستان این کتاب و فیلم در مورد مردیست که همسرش را در پنجمین سالگرد ازدواجشان گم می کند اما تمام انگشت ها بسمت او نشانه می رود بطوریکه لقب قاتل زنان به وی داده می شود...
فرزندان "جان" و "ایلین کرولی" از بیماری ارثی بسیار نادری رنج می برند و در حالی که دیگر هیچ اُمیدی نیست، "جان" مُحَققی را پیدا میکند که تمامی جامعهی محققین و دانشمندان، وی را به دلیل روش های غیر رسمیش میشناسند اما شاید که او بتواند فرزندان آنها را معالجه کند...
در فوریه ی سال 1945 یکی از وحشتناک ترین نبردهای جنگ جهانی دوم، در اقیانوس آرام و در جزیره ی کوچک ایووجیما رخ داد. در همان اوایل نبرد، پرچم امریکا در بالای تپه ی سوریباچی برافراشته شد و عکسی از این برافراشتن پرچم گرفته شد که به یکی از شمایل های تاریخ امریکا تبدیل شد.
مادلین کالیفرنیا، موزه ی تاریخ طبیعی. یکی از نگهبانان امنیتی اخراج شده ی موزه به نام «سام بیلی» (تراولتا)، تصادفا به یکی از نگهبانان تیراندازی می کند و سپس گروهی از بچه های مدرسه ای که برای بازدید موزه آمده اند، و هم چنین گزارش گر تلوزیونی، «ماکس براکت» (هافمن) را گروگان می گیرد. اما حالا «براکت» این ماجرا فرصتی می بیند تا وضعیت شغلی اش را احیا کند...
در حین خرید برای کریسمس، «فرانک» (دنیرو) و «مالی» (استریپ) به هم علاقه مند می شوند. این برخورد کوتاه شروعی است برای تغییر بزرگی در زندگی هردوی آن ها...
واشینگتن. "چنس"، مرد میان سال بی سواد و نادان، مدتهاست که عنوان باغبان در خانه ی ارباب پیرش زندگی می کند و تنها از طریق تلویزیون با دنیای خارج ارتباط دارد. پس از مرگ پیرمرد، او مجبور به ترک خانه می شود و خیلی زود به خانه ی سیاستمدار ثروتمندی به نام "بنجامین راند" راه پیدا می کند...
داستان درباره قسمت اورژانس بیمارستانی هستش که بسیار پر رفت و آمده و دکترها و پرستارها که تعدادشون محدوده، شدیدأ مشغول درمان بیماران اورژانسی هستند. همین وضعیت گهگاه باعث میشه که کد سیاه به وجود بیاد و در این وضعیت مرگ و زندگی بیماران بستگی به دانش، مهارت و سرعت عمل دکترها و پرستارها هستش. مردمی که به اورژانس آورده میشوند یا منتطرند که بمیرند یا معجزه ای بشه و اونها زنده بمونند.
*
آپدیت: قسمت 13 از فصل سوم اضافه شد.
داستان سریال درباره جایگاه پست و مقام در کشور است. داستان شهوت و قدرت طلبی مردی را نشان می دهد که می خواهد تمام امور مربوط به کشور را در دست بگیرد. کسی که در سریال از او به عنوان مرد بد ذات و شیطان صفت و قدرت طلب یاد می شود. این مرد میخواهد واشنگتن را از آن خود کند.
*
آپدیت: قسمت آخر از فصل ششم اضافه شد.
داستان این سریال در مورد مردی به نام "پاتریک جین" است که در مورد ماجراهای جنایی تحقیق می کند و دارای استعدادهای فوق العادهای مانند "شرلوک هلمز" و همچنین از قدرتهایی مانند خواندن ذهن نیز بهره میبرد و از اسرار نهفته در جرم ها و قتل ها پرده بر می دارد. او در گذشته تظاهر می کرده که با ارواح ارتباط دارد که همین قضیه موجب کشته شدن خانواده اش توسط یک قاتل زنجیره ای شده است...
سریال درباره متخصصین حرفه ای ای هست که توسط FBI گرد هم میان تا یه قاتل زنجیره ای رو گیر بیاندازند..یه تفاوت اصلی این سریال با سریالهای پلیسی اینه که اون اتفاقی که شما فکر می کنید می افته اتفاق نمی یفته ... بیشتر از اینکه به تجهیزات وابسته باشه به قدرت های فردی و روانی افراد وابسته هست..بر روی شخصیت ها و رابطه اونها تاکید زیادی شده و تقریبا همه شخصیت ها جذاب هستند...و در پایان کلیت سریال برای کسانی که از رشته روانشناسی جنایی اطلایی ندارند یا می خواهند اطلاع پیدا کنند بسیار جذاب است چون رویه ای کاملا متفاوت برای کشف جرم را به ما نشان میدهد.
داستان این مجموعهٔ تلویزیونی در مورد دو برادر است که یکی از آنها به جرم قتلی که انجام نداده به اعدام محکوم شده و برادرش خود را به زندان میاندازد تا با استفاده از نقشهای که قبلا طراحی کرده او را از زندان فراری دهد...
“راستی گریسولد” که مدتی است رابطه اش با خانواده و فرزندانش رنگ باخته، تصمیم می گیرد در سفری جاده ای با آنان به منطقه ولی ورلد برود تا در حین سفر بتواند رابطه اش با آنان را بازیابی نماید، اما…