اواخر دهه ی 1980. «بابی» (فینیکس) و «جوزف» (والبرگ) دو برادر هستند که راهشان از هم جدا شده است. «جو» در ادامه ی راه پدرش، «برت» (دووال) وارد پلیس نیویورک شده است ولی «بابی» اداره ی یک کلوب شبانه در بروکلین را به عهده دارد. مالک کلوب او یک قاچاقچی مواد مخدر (موشونوف) است که با مافیای روسی ارتباطاتی دارد. «جو» و گروه ضربت شبی به کلوب حمله می کنند و خیلی زود «جو» کشته می شود...

بابی که عضو یک گروه گنگستری می باشد عاشق خواهر یکی از اعضای گروه گنگستر رقیب می شود...

یک نگهبان بازنشسته به نام «والت کونتس» (دنیرو) سکته می کند. پزشکان به او تجویز می کنند پس از خروج از بیمارستان به حرکات و تمرین های بدنی بپردازد و هم چنین برای بازیافتن قدرت تکلم، درس آواز بگیرد. از سر اتفاق یک معلم آواز در همسایگی اش زندگی می کند، اما او کشف می کند این معلم آواز، «راستی» (هافمن) یک مرد زن نماست...

در دنیایی که ابرقهرمان ها برای دهه ها وجود دارند و واقعی هستند، یک حسابدار بدون قدرت های ویژه، در می یابد که شهرش توسط یک تبه کار در خطر است. همانطور که او سعی می کند توطئه ی این خلافکار را خنثی کند، خودش را در لباسی آبی و عجیب و غریب می بیند که عنوان تیک را یدک می کشد و …

داستان سریال به رخ کشیدن قدرت میان دو شخص با نفوذ و پرقدرت از دو قطب قانون گذاران و سرمایه گذاران در دنیای امروزه میباشد. دادستانی زیرک و بلندپرواز بنام چاک رودز که سخت به دنبال گیرانداختن و رسوا کردن یکی از بزرگترین و بانفوذترین صندوق داران مالی شرکت های وال استریت در نیویوک بنام بـابی اکسلراد میباشد.

این سریال داستان یک خانواده ایتالیایی ساکن نیو جرسی است که به فعالیت های مافیایی خلاف مشغول هستند . تونی سوپرانو به عنوان رییس این گروه (خانواده) انتخاب می شود . شخصیت او در خانه پدری عاطفی و مهربان و در بیرون از خانه یک جنایتکار و بیماری روانی است. این سریال تلفیقی از دو جنبه خانوادگی و جنایی است...