آقای اندی جکسون، صاحب یک تعمیرگاه خودرو، بیشتر عمرش را درگیر نگرانی درباره وضعیت سلامتی خود بوده است. یک روز متوجه می‌شود که بدون فرزند، کسی برای ادامه میراث او وجود ندارد؛ بنابراین، تصمیم می‌گیرد به جستجوی فردی شایسته برای سپردن این میراث بپردازد.

داستان در مورد دختری خجالتی است که به یکباره شخصیت او برمیگردد و به انسانی بی رحم تبدیل می شود که تنها چیزی که در ذهنش میگذرد، گرفتن انتقام و اجرای عدالت است...

رایان هیندس درون کوره صنعتی مهر و موم شده ای بیدار میشود. او باید در این راه با صدایی بدون چهره روبرو شود، فردی که او را تا مرزهای استقامت انسانی به چالش می کشد و در عین حال باید با زیاد شدن دمای کوره هم کنار بیاید...

شش دوست بعد از یک مهمانی در دبیرستان به یک خانه مرموز میروند و آنجاست که تبدیل به طعمه ای برای یک بیمار روانی می شوند و...

هنگامی که یک دانشجوی حقوق، پی می‌برد که در بعضی مکان‌ها زندگی‌اش در معرض خطر قرار می‌گیرد به پلیس اطلاع داده و یک کاراگاه پرونده‌ی او را بر عهده می‌گیرد...

یک زن جوان توسط قاتلان زنجیره ای ربوده و در معرض رفتار وحشیانه قرار میگیرد. در نهایت او از سلولش فرار میکند و باز می گردد که انتقام بگیرد...

در سال 1982، بازماندگان یک سری قتل های وحشیانه در یک شهر کوچک فکر می کردند که قاتل "الکس بلک" کشته شده و در آخر وی را دفن کرده اند. اما گروهی از نوجوانان در حال آزمایش، این هیولا را از قبر او بیدار می کنند و او عطش شدیدی به کشتن دارد.حال فقط کسانی که قبلاً با او روبرو شده اند، این شانس را دارند که یک بار و برای همیشه جلوی "الکس بلک" را بگیرند ...

«ناخدا باربوسا» (راش) کشتی «ناخدا جک اسپارو» (دپ) به نام «مروارید سیاه» را در اختیار می گیرد و بعدا به شهر پورت رویال حمله می برد و «الیزابت سوان» (نایتلی) دختر فرماندار (پرایس) را می رباید. «ویل ترنر» (بلوم) دوست دوران کودکی «الیزابت» با «جک» متحد می شود تا «الیزابت» را نجات دهند و «مروارید سیاه» را دوباره به چنگ آورند. اما نفرینی باعث شده «باربوسا» و خدمه اش برای همیشه در پرتو هر نور مهتابی به اسکلت هایی زنده تغییر شکل یابند...